آیا کامل بودن بهترین انتخاب است؟
بخش ۲۶
اگر قرار باشد که بتوانیم تفاوت بین کمالگرایی و مهرطلبی را با تأیید خود خوب درک کنیم، لازم است که دوباره معنی کامل بودن را با یکدیگر بررسی کنیم، یا در این مورد فکر کنیم که آیا کسی هست که صد در صد کامل باشد؟ یا به بررسی این موضوع بپردازیم که ما چه حسی در مقابل افرادی که آنها را کامل میدانیم داریم؟ و یا رابطمان با کامل نبودن چطور هست؟
پیشنهاد میکنیم که همین الان به شخصی فکر کنید که همیشه همه کارها را صحیح انجام میدهد. کسی که هیچ یک از کارهایش پس و پیش نمیشود و خیلی دقت به خرج میدهد. هیچ وقت آرامشش را از دست نمیدهد، برای همه چیز پاسخ کامل دارد و در همه چیز بهترین است.
شما در حضور این فرد که به شما حس کامل بودن می دهد، چه احساسی دارید؟ این احساس را با حسی که در مقابل شخص دیگری دارید مقایسه کنید که گاهی مرتکب اشتباه میشود و دقت آن فرد اول را ندارد. شما در قبال این شخص چه احساسی دارید؟
در مقایسه این دو احساس کدام یک برای شما راحتتر و مفیدتر بود و حس بهتری در شما ایجاد میکرد؟ اغلب ما در مقابل افرادی که سعی میکنند زیاد کامل باشند، احساس راحتی نمیکنیم. در واقع این انسانیت است که میتواند ما را به یکدیگر متصل کند نه کامل بودن.
آیا فکر کردید که نسبت به دیگران یک لطفی بکنید کامل بودن را کنار گذاشته و بگذارید دیگران هم شما را غیرکامل ببینند و با شما احساس راحتی بیشتری داشته باشند و چهره واقعی شما را ببینند؟
این خیلی لذتبخشتر از تظاهر کردن است. باور کنید هیچ آدم شاد و سرزندهای که واقعا خودش را زندگی میکند نه آن چیزی را که به او دیکته کردهاند، همه چیز را نمیداند، قادر به فهمیدن همه مسائل نیست، صد در صد آراسته نیست، همیشه پرحوصله و با آرامش نیست. چون پذیرفته که انسان است و در مسیر تکامل قرار دارد و پذیرفته که قرار نیست کامل باشد، فقط لازم است که در مسیر تکامل قرار بگیرد.
پس اگرچه سعی میکند که کمتر اشتباه کند، اما میداند که ممکن الخطاست. هیچ یک از ما نمیخواهیم که عمدا اشتباه کنیم، ولی همگی اشتباهاتی در زندگی خود داشتیم و لازم است که بتوانیم خودمان را بابت آن اشتباهات ببخشیم و آنها را به بیارزشی خودمان و اشتباه بودن هویتمان تعبیر نکنیم. به خودمان حق بدهیم که همیشه قادر نیستیم بهترین تصمیمها را بگیریم و در عوض آماده باشیم تا از آنها درس بگیریم.
شما تا الان چه درسهایی از اشتباهات خود گرفتید؟ آنها را بررسی کنید.
بخش ۲۷
دادن این حق به خودمان که گاهی اشتباه کنیم یا کامل نباشیم، باعث میشود که از افشای خودمان یا برملا شدن اشتباهاتمان کمتر بترسیم و این یعنی اینکه تمام انرژی من صرف نوسازی میشود نه صرف پنهان کردن خرابههای قبلی و القای حس کامل بودن.
قبول اینکه گاهی اوقات موفق نمیشویم، به این مفهوم نیست که سعی نمیکنیم از شکست خوردن اجتناب کنیم، بلکه به این مفهوم است که جلوی پیشداوریهای ذهنی خود را میگیریم و خیلی به خودمان سخت نمیگیریم. اجازه میدهیم که اشتباهات گذشته در همان گذشته باقی بمانند و مرتب آنها را در ذهنمان مرور نمیکنیم. به هر حال هر آنچه که در گذشته انجام دادیم، بهترین چیزی بوده که آن زمان و تحت محدودیتهای ویژه آن موقعیت میتوانستیم انجام دهیم و سرزنش خودمان بابت اشتباهات گذشته، میتواند بزرگترین اشتباه در این لحظه باشد.
خودتان را چند روز بررسی کنید و ببینید که واکنش شما در مقابل اشتباهاتتان چیست؟ خیلی سخت خودتان را سرزنش میکنید و خجالت میکشید؟ کلا اشتباهات خود را انکار میکنید؟ آن را گردن دیگران میاندازید؟ زیادی عذرخواهی میکنید و مرتب بهش فکر میکنید؟
همه اینها یعنی عدم پذیرش این حق که انسانها ممکن است اشتباه کنند و درست این است که با پذیرش اشتباه خود و توقف سرزنش خود و دیگران، به آرامی در جهت اقدام اصلاحی قدم بردارید.
توجه داشته باشید که اقدامات اصلاحی هم مانند هر چیز دیگری احتیاج به فرصت و زمان دارند و از خودتان انتظار نداشته باشید که به محض اینکه متوجه اشتباه خود شدید و قصد داشتید که درستش کنید، همه چیز به یکباره بچرخد و اصلاح شود. حتما باید برای اقدامات اصلاحی خود برنامهریزی داشته باشید و با اولویتبندی و واقع بینی و درسهایی که گرفتید، گام به گام پیش بروید.
به یاد داشتن محدودیتهای انسانی، باعث میشوند که ما انتظاراتمان از خودمان واقعیتر باشند. چه بسا که گاهی ما این محدودیتها را برای دیگران میپذیریم اما کمالگرایی باعث می شود برای خودمان این حق را قائل نباشیم. برای مثال تصور شما این است که دیگران میتوانند اشتباه کنند اما من نه و یا برعکس من میتوانم اشتباه کنم اما دیگران نباید اشتباه کنند.
چسبیدن به اشتباهات دیگران یعنی بررسی دیگران و این یعنی اشتباه من، اشتباهی که در جلسات اول خودباوری در موردش صحبت شد.