چطور از خودمان راضی باشیم و خودمان را تأیید کنیم؟
بخش ۲۴
احساسات شما اساس هویت شماست. اگر به شما در کودکی یاد داده باشند که بعضی از احساسات قابل قبول نیستند، یعنی شما آموخته شدهاید که بخشهای غیرقابل قبولی در وجود شما وجود دارند که بایستی نادیده گرفته شوند. بخشهایی که با وجود احساسات غیرقابل قبول در ما بروز پیدا میکنند و احساس رضایت را از ما می گیرند.
کودکی را فرض کنید که اظهار میکند از خواهر یا برادرش خوشش نمیآید و والدی که میگوید: “نه یعنی چی خیلی هم دوسش داری، چون تو بچه خوبی هستی و همه رو دوست داری!”
پس استدلال کودکی به اینصورت خواهد بود که آن احساس واقعی را نادیده بگیر، خود اصلیت را پنهان کن تا پذیرفته شوی. اغلب والدین ما از ما انتظار داشتند که احساساتمان منطبق بر احساسات آنها باشد. کسانی را دوست داشته باشیم که والدین ما دوست دارند و افرادی را دوست نداشته باشیم که آنها بدشان میآید و این یعنی شکل گرفتن یک نوار موذیانه ذهنی و فراموش کردن احساس رضایت از خودمان در نوع پذیرش ما به اسم “اگر آن موقع…”. یعنی اگر فقط چنین و چنان بودی، آن موقع پذیرفته خواهی شد.
پس همواره بخشی را باید ترد کرد. در حالتیکه عزت نفس پذیرش کلیت ماست، احترام به هویتمان یعنی پذیرش احساساتمان و داشتن حس رضایت از خودمان. البته که بعد از پذیرش احساسات احتیاج به مهارت برای مدیریت آن داریم اما چطور میخواهیم آن چیزی را که بر ما آشکار نیست مدیریت کنیم؟
اول باید احساساتمان را آزاد کنیم، آنها را ببینیم و بعد به مدیریت آنها بپردازیم. برای آزادی آن بخش از وجودمان که همواره تردش کردیم و کسب احساس رضایت از خودمان، لازم است که همواره انتظاراتی که از خودمان داریم مرور کنیم. پس دوباره انتظارات خودتان از خود را مرور کنید. به خصوص انتظارات کمالگرایانهای که از خودتان دارید.
آیا شما انتظار دارید که همه اطرافیانتان شما را تأیید کنند و شما را دوست داشته باشند؟ آیا شما در انتظار به دست آوردن موافقت و تأیید اطرافیانتان هستید؟ اگر اینطور است یعنی بخشی از شما پنهان شده است. یادتان باشد که اول باید به خودتان پاسخ دهید، این شما هستید که باید در ابتدا خود را تأیید کنید و از خودتان راضی باشید.
بخش ۲۵
مسلما وقتی ما از جلب رضایت همگانی دست برمیداریم و انتظار نداریم که تمام اطرافیانمان ما را تأیید کنند، احساس رضایت و آزادی را تجربه خواهیم کرد. در این حالت بیشتر به دنبال تأیید خودمان هستیم و این یعنی اینکه به دیگران این قدرت را نمیدهیم تا مطابق میل و دلخواهشان رفتار کنند.
البته این گفته به این مفهوم نیست که ما بقیه را دوست نداریم و یا آنها برای ما اهمیتی ندارند، بلکه به این مفهوم است که ما این انتظار غیرواقعی را از خودمان نداریم که مثل یک اسباببازی همه را راضی و خشنود نگه داریم و با تمام وجود درک میکنیم که اگر میخواهیم واقعا به عزیزان خود کمک کنیم و یا آنها را شاد کنیم، لازم است که بتوانیم در مرحله اول به خودمان کمک کنیم، احساس رضایت داشته و شاد باشیم.
در جلسه ۲۳ به این اشاره کردیم که چرا و چگونه به سمت کمالگرایی رنجآور کشیده میشویم؟ چیزی که موجب میشود همواره از خودمان و از بقیه ناراضی باشیم و شادی واقعی را تجربه نکنیم. رفتار خودتان را بررسی کنید و ببینید که آیا همیشه نقش بچه خوب را بازی میکنید؟ آیا زندگی شما همیشه با عذرخواهی و خشنود کردن دیگران همراه است؟ آیا میتوانید اجازه دهید که دیگران عدم رضایت شما را متوجه شوند؟ و این حق را به خودتان میدهید که به دیگران نه بگویید؟ یا کاملا نقش مقابل را بازی میکنید؟
مسلما هیچ یک از این دو حالت نمیتوانند واقعیت یک انسان باشند. وضعیت دیگری هم وجود دارد، شما چه فکر میکنید؟