بخش ۴۶
به دنبال جلسه قبل لازم است که اجازه ندهیم داوریهای دیگران باعث شوند که ما خودمان هم درباره خودمان داوری کنیم و از مسیر درست تفسیر درونی دور شویم. برای قوی شدن در این زمینه لازم است که مراقب تفسیرهای درونی خودمان هنگامیکه داوریهای دیگران را میشنویم، باشیم.
برای مثال وقتی یک شخصی به ما میگوید که ما آدم متظاهری هستیم، اگر عین این جمله را هم باور کنیم، حال بدی را تجربه نمیکنیم چون میتوانیم بپذیریم که بله ما هم گاهی اوقات به هر دلیلی ظاهرسازی میکنیم. اما اگر در درون خودمان یک تفسیر اضافه به این جمله داشته باشیم یعنی تفسیری که ارزش ما را زیر سوال ببرد، ناخودآگاه با بازنواخت گذشته حالمان از کنترل خودمان خارج میشود چون در حالت اول ما جمله “متظاهر هستی” را فقط یک واکنش از سمت مخاطب میدیدیم که نسبت به رفتار فعلی ما داشته است و میتوانیم این اجازه را به او بدهیم که نظر خودش را در مورد ما داشته باشد، درست یا غلط.
اما به محض اینکه تفسیر درونی ارزشگذاری شده صورت میگیرد و جمله را به کل شخصیت خودمان نسبت میدهیم، قاضی درون ما عمل کرده و ما یا آن شخص را بابت این جمله محکوم میکنیم، یا خودمان را که در هر دو صورت یعنی تجربه حال بد.
یعنی در کل درست است که خیلی از افراد درباره شخصیت ما داوری میکنند، اما این ما هستیم که انتخاب میکنیم قضاوت آنها را به عنوان واکنشی مربوط به خود آنها ببینیم یا آن را درونی کرده و به شخصیت خود نسبت دهیم.
وقتی این واقعیت را بپذیریم که نه تنها اعمال دیگران بلکه گفتار آنها نیز صد در صد به خودشان ارتباط دارد و همانطور که در تفسیر درونی قضاوت در مورد خودمان را متوقف میکنیم، جایگاه قاضی بودن را برای دیگران نیز ترک میکنیم، به آرامش پایدارتری میرسیم و برای برداشتن گام بعدی آماده میشویم.
گام بعدی آزاد کردن خودمان از ایفا کردن نقشهای قدیمی و تکراری است که طبق عادت از ترس از آن قضاوتها به آنها چسبیده بودیم و وقتی آن قضاوتها آرام آرام در حال درست شدن هستند، ممکن است ما همچنان به آن نقشها از روی عادت بچسبیم و آنها را تکرار کنیم.
یعنی میخواهیم در عمل هم رسیدن به حیطه انتخاب به جای تقلید را در الگوهای ارتباطی تجربه کنیم. سبکهای تقلیدی، مدل سازیهایی هستند که همه ما از روی افراد مهم زندگی گذشته خودمان نسخه برداری کردیم. ما انسانها مقلد به دنیا آمدهایم؛ حرکات، زبان، شیوه لباس پوشیدن، گرایشها و آداب و رسوم گذشتگان خودمان را تقلید میکنیم.
بسیاری از این تقلیدها مثبت هستند و به ما کمک میکنند که در مسیر رشد قدم برداریم. اما بعضی از آنها هم الگوهایی هستند که مانع رشد میشوند. فکر میکنید راحت بتوانید تقلیدهای کورکورانه خودتان را از الگوبرداریهای متفکرانه جدا کنید؟
بخش ۴۷
برای پیدا کردن سبکهای تقلید خود، لازم است که چند روزی با دقت بیشتر روی کارها و حرفهای روزمره خود تمرکز کنید و تفسیر درونی صحیح و به دور از تاثیر داوری دیگران داشته باشید تا بتوانید از روشها و طرز تلقیهایی که در کودکی خود به ذهنتان وارد شده است و شما آنها را انجام میدهید یک فهرست تهیه کنید.
توجه داشته باشید که اگر واقعا بخواهید تقلیدهای مثبت خود را از تقلیدهای کورکورانه خود جدا کنید و در این کار موفق باشید، حتما باید این فهرست را بنویسید. حتی اگر میانه شما با نوشتن خوب نیست، اینبار فقط یادداشت کردن و نوشتن است که میتواند به شما کمک کند. چون اول باید آنها یادداشت شوند تا بتوانید آن فهرست را به دو گروهی که به نفع زندگی شما و به ضرر زندگی شماست، از یکدیگر جدا کنید.
مطلب مرتبط: چطور خودباوری و عزت نفس را در خود تقویت کنیم؟ (بخش ۴۴ و ۴۵)
برای مثال فرض کنید در طول یک روز به سرکار میروید، مسئولیت همکارتان را قبول میکنید، تفریح میکنید، مطالعه میکنید، غذا میپزید، با دوستان خود گفتگو نمیکنید که درگیر نشوید، یک حرفی را میزنید که از حق خود دفاع کنید، چیزی نمیگویید تا مشکلی پیش نیاد و…
همه اینها را مینویسید و آخر شب آنها را تقسیم میکنید که کدام یک به نفع زندگی شما بوده و کدام یک به ضرر شما عمل کرده است. سعی کنید چند روزی این کار را انجام دهید. بعد از چند روز این فهرستی را که تهیه کردهاید را بررسی کنید و ببینید که شکل گرفتن آن افکاری که شما با آنها چند روز درگیر بودهاید تحت تأثیر چه کسی در گذشته در شما ایجاد شدهاند؟ یا چه شخصی در زندگی گذشته شما گرایش رفتاری و یا گفتاری شبیه به اکنون شما داشته است؟
یک راه دیگر هم وجود دارد و آن این است که احساسات و حالاتی را که وقتی آن فهرست را میخوانید تجربه میکنید را یادداشت کنید و در خلوت با تفسیر درونی خودتان ببینید که هر کدام از آنها چهره چه کسی را در گذشته برای شما یادآوری میکند؟
در واقع سعی بر این است که شما بتوانید نقشهایی را که در خانواده شما در کودکی وجود داشته است، ببینید. اینکه چه کسی در کانون قدرت بوده، چه کسی تصمیمگیرنده بوده، چه کسی نقش منفی داشته و همیشه عامل رنج بوده، چه کسی نقش مثبت داشته، چه کسی نگران بوده، چه کسی موفق بوده و حتی چه کسی چاق بوده است.
چرا؟ چون پیدا کردن این نقشها به خصوص با این مدل، یعنی سوال طرح کردن و تفسیر درونی آن ها که جایگاه ویژهای در خودشناسی و خودباوری دارد، بسیار موثر است. وقتی برای پیدا کردن پاسخ برای این سوالات و پیدا کردن نقشها فکر میکنید، خود به خود از حالت خودکاری که روی آن سوئیچ شدهاید خارج میشوید و کنترل اوضاع را در دست میگیرید. میتوانید از بین آن فهرستها و همه آن چیزی که در این مسیر کشف کردهاید، نقش اصلی خودتان را پیدا کنید، نه نقشی که دیگران به شما دادهاند. البته اینجا باید حواسمان باشد که اگرچه به دنبال این هستیم که وجود منحصر به فرد خودمان را پیدا کنیم، تا بتوانیم نقش اصلی خودمان را در زندگی بازی کنیم، قصد نداریم که هیچ وجهی از خودمان را در گذشته طرد کنیم. بلکه فقط قصد داریم خودمان را به طور کامل ببینیم و به پذیرش برسیم و این پذیرش به ما آن قدرت انتخاب را بدهد که مسیر دلخواه خود را انتخاب کنیم.