چطور خودباوری و عزت نفس را در خود تقویت کنیم؟ (بخش هشتم و نهم)
بررسیها نشان میدهند که هر نوع تغییری ایجاد تنش میکند حتی تغییرات مثبت. پس طبیعی است که به طور ناخودآگاه از هر تنش و در نتیجه از هر تغییری اجتناب کنیم.
یعنی اگر تا حالا به نقش خودمان در گروه بازندهها یا مرددها خو کرده باشیم، رها کردن این نقش قربانی برای ما راحت نیست. چون مسلماً برای تغییر باید رنج و زحمت تغییر تصویر ذهنی را بکشیم و این راحت نیست. کودک درون ما میخواهد که بر ما مسلط باشد و سعی میکند که این قدرت را برای تغییر به ما ندهد و ما باید بالغانه تصمیم بگیریم که میخواهیم تسلیم شویم یا نه.
یادآوری میکنم که افرادی که عزت نفس پایینی داشتند (یعنی بازندهها) گروهی بودند که در دوران کودکی پیامهای منفی بیشتری از پیامهای مثبت دریافت کرده بودند، به همین دلیل زیاد انرژی و انگیزه انجام کاری را نداشتند. افرادی که عزت نفس متوسطی داشتند (یعنی مرددها) برای ارزشمند بودن خودشان، از گذشته خود پیامهای شرطی دریافت کرده بودند، مانند “اگر بچه خوبی باشی برات جایزه میخرم” ، “اگر این کار رو بکنی شاگرد اول میشی” و… .
افرادی که دارای عزت نفس بالایی بودند، کسانی بودند که بدون اینکه در صدد به دست آوردن ارزش باشند آن را در خودشان تجربه میکنند و در واقع میتوان گفت که این افراد نتیجهگرا نیستند و از مسیر زندگیشان لذت میبرند و همین باعث میشود که خود به خود ارزشمند بودن را بدون هیچ شرطی تجربه کنند.
شما چقدر نتیجهگرا هستید؟ در طول روز از زندگیتان لذت میبرید؟ یا حتما باید نتیجهای به دست آورید تا احساس کنید که حالتان خوب است؟
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چه کسی بر زندگی شما حکمفرمایی میکند؟ یا بهتر است بگویم که کدام بخش از شما حاکم این لحظه از زندگی شماست؟ اگر امروز هم تسلط زندگی شما در دستان گذشته شماست یعنی دارید توسط ترسهای غیر منطقی و عدم تمایل برای برخورد با حقایق کنترل میشوید.
وقتی کنترل ما در دستان گذشته ما باشد، همواره اتفاقات قدیمی در زندگی کنونی ما سایه خواهند داشت و باعث میشوند ما نتوانیم روشنایی آزادی درونمان را ببینیم. برای مثال اگر ما در کودکی از نزدیک شدن به اطرافیانمان صدمه خورده باشیم، ترس از نزدیک شدن به آنها را آموختیم و امروز هم ناخودآگاه از صمیمیت و دوست شدن دوری میکنیم. یک پیام درونی مرتب به ما یادآوری میکند که: “نزدیک نشو صدمه میبینی”. مگر اینکه باور کنیم آنچه در گذشته صحیح بود دیگر اعتبار ندارد.
شما دیگر مانند زمان کودکی خود وابسته و ناتوان نیستید که صدمه ببینید و میتوانید خودتان مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید و در صورت لزوم از کمک دیگران نیز استفاده کنید. میتوانید یک زندگی مسئولانه را شروع کنید اما باید بازی کنترلکننده و کنترلشونده را ترک کنید. اجازه ندهید که احساسات دوران کودکیتان شما را کنترل کنند و با پیامهای مشابه بزرگترهای خود، زندگی دیگران و اطرافیان خود را کنترل نکنید. همانطور که در بخشهای قبلی اشاره شد، ما همانگونه که با خودمان رفتار میکنیم با دیگران هم رفتار میکنیم. یعنی وقتی مرتب در حال کنترل کردن دیگران هستیم، درواقع خودمان هم توسط آموختههای قبلی خود کنترل میشویم.
پس برای تجربه کردن آزادی درونتان و همچنین تجربه خودباوری، لازم است که دست از کنترل برداریم. دست از کنترل دیگران برداریم و بعد آرام آرام میتوانیم کنترل را از دست بخشهای ناتوان ذهنمان بگیریم.